جدول جو
جدول جو

معنی کشف کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کشف کردن
(رَ دَ)
پرده برداشتن. روپوش از روی چیزی بر کنار کردن. از زیر سرپوش خارج کردن. (یادداشت مؤلف) ، آزمودن. روشن کردن:
زهر نوع اخلاق او کشف کرد.
خردمند و پاکیزه دین بود مرد.
سعدی (بوستان).
بجای سکندر بمان سالها
به دانادلی کشف کن حالها.
حافظ.
، آشکار کردن. هویدا کردن:
ور ز بی سنگی سرّ دل خود کشف کند
در زمان زیر و زبرسنگ شود همچو کشف.
سوزنی.
، پیدا کردن. دست یافتن. یافتن. (یادداشت مؤلف) : در حال جوابی نبشت که اگر پیش از بلاغ کشف کنند از مؤاخذت ایمن باشند. (گلستان) ، استنباط کردن. استخراج کردن. بدست آوردن، حل کردن مشکلی را. از پیش برداشتن. راه حلی یافتن، تفسیر کردن. شرح دادن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
کشف کردن
یافتن، آشکاراندن آشکار کردن آشکار ساختن پیدا کردن: یکی جریده اعمال خود نکردم کشف هزار کس را کردم بمدح (حساب) مستغرق. (انوری)، بر طرف کردن زایل کردن: اگر امروز سد این ثلمت و کشف این کربت نکنیم فردالله ما را از انقیاد و تتبع مراد او چاره نباشد، (مرز بان نامه)
فرهنگ لغت هوشیار
کشف کردن
یافتن
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
کشف کردن
لاكتشافٍ
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به عربی
کشف کردن
Discover
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
کشف کردن
découvrir
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
کشف کردن
menemukan
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
کشف کردن
scoprire
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
کشف کردن
descobrir
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
کشف کردن
entdecken
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
کشف کردن
odkrywać
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
کشف کردن
открывать
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به روسی
کشف کردن
відкривати
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
کشف کردن
descubrir
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
کشف کردن
ontdekken
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
کشف کردن
발견하다
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
کشف کردن
دریافت کرنا
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به اردو
کشف کردن
আবিষ্কার করা
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
کشف کردن
ค้นพบ
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
کشف کردن
kugundua
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
کشف کردن
keşfetmek
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
کشف کردن
पता लगाना
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به هندی
کشف کردن
发现
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به چینی
کشف کردن
לגלות
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به عبری
کشف کردن
発見する
تصویری از کشف کردن
تصویر کشف کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کشت کردن
تصویر کشت کردن
کاشتن، زراعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(رَ بَ تَ)
کوشش کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ پَ رُ تَ)
پیکار کردن. نبرد کردن. جنگ کردن، کشتن. قتل کردن، ذبح کردن. (ناظم الاطباء) : با ارطیون پنجاه هزار مرد بود که از حصار بیرون آمد و با عمرو بن العاص حرب کرد و عمرو او را هزیمت کرد و بسیار کشش کرد و ارطیون به حصار بیت المقدس اندر شد. (ترجمه طبری بلعمی). در اهواز دو شهر بنا کرد یکی را ایران شابور نام کرد و دیگری را سوسن نام کرد و به شام اندر شد و آنجا کشش های بسیار کرد و غارتها. (ترجمه طبری بلعمی). دست به شمشیر بردند و بر هیچکس ابقائی ننمودند و سه شبانروز کشش کردند. چون از کار کشش بلخ فارغ شد. (جهانگشای جوینی). مستعین مفلح ترکی را بفرستاد تا کشش کرد و مال بسیار جمع کرد. (تاریخ قم ص 163). غارت می کردند و برده می بردند و کشش بسیار می کردند. (تاریخ قم ص 248)
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ تَ)
خط بطلان کشیدن بر نبشته و باطل کردن و محو کردن آن: ترمیج، کشه کردن سطور بعد نوشتن آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ رَ کَ دَ)
غنج. شمر. (تاج المصادر بیهقی). ناز کردن در رفتار
لغت نامه دهخدا
به خود کشیدن جذب کردن بخود کشیدن جامه خوی را و کاغذ سیاهی را و حوض آب را: اجزای هوا بعضی از آن رطوبات را جمع کرد و اجزای زمین بعضی را نشف کرد
فرهنگ لغت هوشیار
لذت بردن، نشئه گرفتن، یا کیف کردن با کسی. با او آرمیدن باوی جماع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کشت کردن
تصویر کشت کردن
کاشتن زراعت کردن: (رنج بردی کشت کردی آب دادی بر درو گرت دونی از حد خامی در آید گو در آی) (سنائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیف کردن
تصویر کیف کردن
((کِ. کَ دَ))
لذت بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کشش کردن
تصویر کشش کردن
((~. کَ دَ))
پیکار کردن، نبرد کردن
فرهنگ فارسی معین